sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

حواسمون باشه

مردم نینوا بت پرست بودند و در همه ابعاد زندگی خود در میان فساد و تباهی غوطه می خوردند.یونس(ع) قوم خود را 33سال به خدا پرستی و ترک گناه دعوت کرد ،اما در این سال ها فقط دونفر به او ایمان آوردند.

یونس(ع) از هدایت قوم خود مایوس شد و شکایت نزد خدا برد، این چنین به خدا عرض کرد:خدایا من سالیان سال این قوم را هدایت و به سمت تو دعوت کردم.اما آنها رسالت من را تحقیر کردند.
سپس یونس(ع) از درگاه خدا برای قوم خود تقاضای عذاب کرد و آنها را نفرین نمود و در این راستا بسیار اصرار ورزید تا خداوند به پیامبرش وحی کرد: عذابم را بر قوم تو می فرستم.

پس از اتفاقات مختلف، یونس(ع) از نینوا خارج شد و به راه خود ادامه دادتا به کنار دریا رسید. در آنجا منتظر ماند. ناگاه کشتی مسافربری فرا رسید و یونس(ع) سوار کشتی شد.در اواسط راه، یک ماهی بسیار بزرگ، سر راه کشتی را گرفت، در حالی که دهان باز می کرد، گویی غذا می طلبد.سرنشینان کشتی گفتند گویا گنهکاری در میان ماست که باید طعمه ماهی گردد بین سرنشینان قرعه انداختند قرعه به نام یونس(ع) افتاد. حتی سه بار این کار را انجام دادند و هر سه بار نام یونس(ع) درآمد.سرانجام یونس(ع) را در دریا افکندند و آن ماهی غول آسا این پیامبر الهی را بلعید.

ماهی یونس(ع) را به دریا برد.در روایتی از امام صادق تقل شده است:یونس(ع) چهار هفته از قوم خود غایب شد.هفت روز هنگام رفتن به دریا، هفت روز در شکم ماهی، هفت روز پس از خروج از دریا زیر درخت به دلیل ضعف شدید جسمانی و هفت روز هنگام مراجعت به نینوا.البته درمورد اینکه یونس(ع) چه مدتی در شکم ماهی بود ،روایات متفاوتی وجود دارد. از 9 ساعت، سه روز گرفته تا چهل روز و این موضوع به خوبی روشن نیست.ناگفته نماند داستان رفتن یونس(ع) در دل ماهی از معجزات الهی است و شاید توجیه علمی نداشته باشد ؛هرچند برخی ها دلایل علمی نیز برای اثبات این اتفاق می آورند.

اما در این میان یونس(ع) از کار خود پشیمان گشت و مداوم در دل ماهی با خدا راز و نیاز می کرد و توبه کنان خدا را صدا می زد.در نهایت خدا توبه او را پذیرفت و ماهی او را کنار ساحل از دل خود خارج کرد.نکته بسیار مهم در مورد یونس(ع) این است که خداوند در آیه 143 و 144 سوره صافات می فرماید:و اگر یونس(ع) از تسبیح کنندگان نبود تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.
در همین اثنا که یونس(ع) در دل ماهی و میانه دریا بود قومش توبه  کرده بودند و خداوند بر آنها عذاب نفرستاد.


بعله بدانید و آگاه باشید که نفرین و درخواست عذاب و مرگ، گناه بزرگیست و اول گریبان خودمون رو میگیره.  

دوست ندارم

دوست ندارم از یکی طرفداری کنم که بارها بدی ها و اشتباهاتشو در مورد دیگران دیدم

دوست ندارم تا زمانی که اشکالات شو برطرف نکرده با طرفداریم باعث صدمه دیدن دیگران در آینده بشم 

چون میدونم اون موقع گناهش گردن منه


حرف حق

دیروز منو از یه گروه همدلی به علت اینکه حرف حق زدم و بهشون خوش نیومد بیرون کردن

تازه اینقدر کفرشون در اومد که بهم تهمت هم زدن که مصطفا عصبانی شد و به شخص مورد نظر نکات اخلاقی رو گوشزد کرد

این بامزه ترین و شیرین ترین تحریمی بود که تجربه کردم کلی با هم خندیدیم 

حرف حق بزن نترس، راحت باش

همین


گوریل ها

یه جایی شنیدم گوریل ها یه اخلاق عجیب دارن و قتی دو تا بزرگتر باهم دعواشون میشه یه بچه گوریل رو دست بدست میکنن یعنی هی یه طرف پرتش میکنه به طرف مقابل و برعکس تا صلح بالاخره صورت بگیره این وسط کی له میشه؟ ها؟

وقایع اخیر جامعه ورزشی رو مثال بزنم؟

نزنم؟

چشم

زندگی

زندگی مثل اجاره نشینیه 

اگه هی اسباب خونه اضافه کنی تنها زحمت خودتو اضافه کردی 

اما اگه سبک باشی همیشه به سادگی جابه جا میشی

و اما مرگ 

گذاشتن و رفتن همه اینهاییست که جمع کردی 

اگه کم بود و دل بهشون نبسته بودی به راحتی میگذاری و میری 

ولی اگه سنگین بود و دل بهش بسته بودی رها کردنش مرگ رو دو برابر میکنه

خسته شدم

از دیدن اینهمه خانم آرایش کرده خسته شدم هیچ کس منحصر به فرد نیست همه شکل هم هستن

برخی آدمها

یه نفری کوچیک که بودیم گاهی غذا می پخت و بشقاب عذا رو میگذاشت جلومون 

یه روزی باهاش دعوام شد مامان هم نبود

بشقاب عذا رو از جلوم برداشت 

این اخلاقش همیشه منو توی فکر می برد وقتی بزرگ شدیم فهمیدم که اون اخلاق به ظاهر بی اهمیت شخصیت واقعی اون بود 

یعنی تا زمانی تغذیه می شدی که همراهش باشی زمانی که ساز مخالف می شدی....

اما اون از یه چیزی غافل بود اونم اینکه من کسی نبودم که دوباره به اون دست اعتماد کنم

برای همیشه

اون زمانها گذشته

یکی دو هفته پیش  شش نفری برای دره پیمایی به ارتفاعات هزار مسجد رفتیم، بارون شدیدی که شب پیش اومده بود راه رو در قسمت هایی به شدت گلی کرده بود که حرکت با ماشین رو سخت میکرد ( چون باید مسیری با ماشین طی می شد تا با وسایل فنی به بالا برسیم و سپس به  دره رو برای فرود و پیمایش وارد بشیم)

در راه چندین بار توی گلها گیر کردیم اما با هم ماشین رو  با نشاط وقدرت و رانندگی خوب و سرزندگی اعضا گروه از گل و لای خارج کردیم و به بالا رسوندیم در میان راه در حالیکه تا بیست سانت داخل گل فرو رفته بودیم یک گروه کوهنوردی معروف به نام ..... ( اسمشونو باید بگم؟) چند متری ما بالا میرفتند و در حال رقصیدن هم بودن رو دیدیم 

همه فکر کردیم الان با فوج کمک کننده ها روبرو میشیم در حالیکه نه تنها کمک نکردند و رد شدن بلکه همچنان در حال رقصیدن هم بودند  برامون جالب بود ما سه تا خانوم داریم ماشین رو هل میدیم اما دریغ از یک پیشنهاد کمک

میخواستم بدونم این عزیزان دلبند چه کسانی هستند که برای آیندگان ازشون به عنوان الگو یاد کنیم 

بلند پرسیدم کدوم گروه هستین؟

یکی گفت "....." ( اسمشو باید بگم؟)

با تعجب گفتم سرپرستتون کیه؟ 

همون یکی با کمی احساس خطر گفت برای چی میپرسی؟

گفتم برای اینکه خودم .... یم حق دارم بدونم

گفت ........( اسمشوباید بگم؟)

خیلیییییییی خوب بود انتظار اینو نداشتم شاید هر اسمی غیر از این

گفتگویی بین شش نفرمون در گرفت شگفت زده شده بودیم

بالا که رسیدیم سرپرست مهربون و همیشه خنده رو  گروه به ما نزدیک شد و من مراتب اعتراض خودم رو به ایشون ابراز کردم 

پاسخ ایشان در کمال ناباوری من:

""""مهشییییید جان جوووونن دیگه!!! اون زمانا گذشته الان دیگه فرق کردن """"

گفتم مگه همون زمانا اول اخلاق یادمون ندادین بعد کوهنوردی؟ مگه عقب دارمون نکردین که با ناتوان ترین افراد باشیم تا صبر رو یاد بگیریم مگه کمک کردن رو یاد ندادین بهمون پس چرا اینا ؟

گفت دوره شما گذشت!!!!!




مهشید

تازگیها روزی ( با بزرگ نمایی) 450 بار نامم رو از دهن همه میشنوم 

مهشید بیا

مهشییییید؟

مهشید برو

مهشید بیار

مهشید ببر

مهشید تحمل کن

مهشید ...

اما وقتی خودم به کمک نیاز دارم و میخوام کسی رو صدا بزنم تنها یک نام یادم میاد

مهشید

99 ( ترفند تبلیغاتی نود و نه)

ما کارمون گول خوردنه

و خیلی خوشحال هم گول میخوریم

مردم و فروشنده ها هم از این خطای دیداری و شنیداری ما  در قالب یک ترفند تبلیغاتی ) استفاده میکنن،  حسابی گولمون میزنن

چی؟

به یک گفتگو توجه کنید:

مهشید( با خوشحالی در حالیکه آستین مصطفا رو گرفته و تکون میده): مصطفاااااا اینو برام بخرررررررر فقط 39900 تومنه 

مصطفا (بدون لبخند):یعنی چهل تومن 

مهشید ( با قیافه شگفت زده و در حال پافشاری): نههههههه چهل تومن که نیست خیلی ارزون تره 

مصطفا ( با یک ابرو بالا): یعنی 100 تا یک تومنی...

.........................

بدون شرح


استفاده ابزاری

بعله عزیزانم .....

گاهی وقتا میدونی دارن ازت استفاده ابزاری می کنن و زمانی که کارشون تموم بشه دورت میندازن،

 دلت میشکنه .

 اما دوست داری بمونی  چون باید کاری رو که دلت دوسش داره به انجام برسونی.

ای مخاطب خاص:  آدمها نادون نیستن، گاهی وقتا با کمال میل عقلشون رو خاموش می کنن 

تو به خودت نگیر

لطفا


برای خیلی از ماها متاسفم

یه شب بیرون بودیم یکی از مشتری های مصطفا میخواست مانده بدهی شو بده زنگ زد و از آقا جان پرسید کجایید تا بیارم ما هم همون موقع نزدیک ساختمون تک بودیم آقاهه اومد اونجا و شروع به صحبت کردن مصطفا گفت مزاحمتون نشم کار دارید اون با دلخوری گفت:

خانومم خونه مهمونی زنونه داره من اومدم بیرون دارم برای خودم دور میزنم حوصلم هم سر رفته تا اونا برن من برم خونه

بشدت خشمگین شدم و با عصبانیت به مصطفا  گفتم یعنی خانوم های دوست و آشنا اینقدر مهم هستن که باید بخاطرشون همسرشو از خونه بیرون کنه؟ که توی سرما تو خیابون دور بزنه؟   چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟!!!!!!!!

اصلا این مهمونی های زنونه چی هستن؟ چرا باید مهمونی هاتون طوری باشه که نباید همسراتون باشن؟

خدا نکنه جایی که همسرم نباشه پا بذارم خدا نکنه بخاطر غریبه ها همسرم رو از خونه بیرون کنم .

خدا برای خودخواهی هامون مارو ببخشه   آمین

نامرد

چند سال پیش با یک گروه رفتم کوه، شب همه دور آتیش بودن،  یک نفر رفته بود غذا درست میکرد،  تعجب کردم!!!!  بهشون گفتم کسی نمی ره کمک به ایشون  برای درست کردن غذا ؟

خندیدن و گفتن " به راحتی" : اون همیشه این کارو میکنه ولش کن!!!

شگفت زده و خشمگین شدم ، بلند شدم رفتم و کمکش کردم.

چند وقت بعد فهمیدم  یه جورایی داشتن از این بنده خدا بیگاری می کشیدن  می نشستن  می خندیدن  هیچ کاری هم نمی کردن  و مطمئن بودن که سر موقع غذاشونم آمادست.

نتیجه اخلاقی داستان:

اگر یکی داره از روی سادگی و مهربونی  بهتون محبت میکنه و برای شما کاری انجام میده که شاد بشین، که خودشم شاد میشه،  فکر نکنین نادون و بی عقله، اون تنها نمیخواد اصلش رو فراموش کنه 

شما هم دیگه نامرد نباشین لطفا

آدمهای کوچیک

به رضا گفتم : یه مشتری دارم که هی نظرشو عوض میکنه انگار خودش نمیتونه تصمیم بگیره همش حرفاشو توسط یه نفر دیگه میرسونه انگار میترسه تا الان 4 بار حرفشو برگردونده چکارش کنم؟

گفت: آدمهای کوچیک نیاز به کسانی دارن که توی تصمیم گیری کمکشون کنن 

راست میگه 

این مشتری من که یه فست فود داره و  از آدمهای کوچیک دنیاست  متاسفانه حجم بزرگی از فضا رو اشغال کرده . 

"با عرض ارادت و احترام  به همه رستوران دارهای با شعور و چاق و با کلاس"

اینقدر

خیلی برام جالبه که با لباس ساده و صورت ساده تر و رفتار خودمونی وسط یه عالمه خانم آرایش کرده و رنگ و وارنگ راه میرم بعد یکی اون وسط به اون یکی میگه هییی  اونو ببین!!! خارجیه

-------------

باعث خجالته چون شماها هستین که ایرانی نیستین 

ایرانی اینهمه خودشو رنگ نمیکنه

ایرانی اعتماد به نفس داره

ایرانی عرب نیست 

ایرانیه