sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

گم شده طفلک

یه کسی از خیلی دور های اونور اومد شد فشن در اینور

دلم نیومد بهش بگم 

عزززززیزمممم کم پیدایییی( به یاد بچه فامیل دور)

بعله

تازگی ها مد شده هر کی به یه جایی ( دقیقا چه جایی نمی دونم) میرسه دوستای قدیمیش میرن تو دسته ... برای معاشرت.

خوب عزیزم خودت هم که جزو دوستهای ... ما هستی 

حواست نیست؟

پیشته

آقاااااا دست بردار هی میپرسی اینو واسه کی گفتی اونو واسه کی گفتی

ای بابا 

این همه من پند هایی رو که میگیرم از رویداد ها، به اشتراک میگذارم شما دنبال مقصر هاش بگرد

بزرگترین مقصرش منم که اجازه دادم با رفتارم دیگران در حق من اشتباه کنن

به جان خودم پندش مهمه عزیزم


ح.فاطمی عزیز

نمی دونم چه کسی هستی  

اما از اینکه این همه سال وبلاگ منو دنبال کردی حتی وقتی نبودم به شدت سپاسگزارم

کپی رایت ( یا همون قانون مولفین، مصنفین، و هنرمندان)

اگر از جایی نوشته برداشت کردم حتما می نویسم "برداشت" 

دوستان خوب نعمت هستند

یه دوست دارم خیلی آدم خوبیه

خیلی دوستش دارم

حسابی پشت همه حرف میزنه

اما اگر روبرو باشه جانم چشمم

بنظرم فقط با پشت سرشون مشکل داره

البته خودش میگه با هیچکس مشکل نداره ها

تازگی فهمیدیم با پشت سر ما هم مشکل پیدا کرده هه هه

اما خودمونیم خیلی آدم خوبیه که هر وقت ما رو میبینه انگار نه انگار

خیلی مودبه

اینروزا اینجور آدما ... پیدا می شن

ما

دیشب یه دوست،  با یک حالت خاص ( که تا به حال ندیده بودم)  تعریف میکرد: توی کوه  صاعقه به نزدیکشون زده  و به  تعدادی از کوهنوردان الکتریسیته  رسیده.

با دقت به حرفاش گوش کردم،  به حسش موقع گفتن، به چشماش وقتی واژه ها رو ادا میکرد.

میگفت: در اون لحظه جایی گیر افتاده بودیم که هیچ را ه فراری نبود، برف بود، همه جا خیس، در یک لحظه زندگیم از جلوم رد شد،  خونوادم بعد مردنم، سفرم که بهم میخورد و... اون از همه چی گفت.  

بهش نگاه میکردم، احساس عجیبی بود رو در رو بودن با کسی که به خود آگاهی رسیده، شاید یک جور معجزه. 

اینکه اون همه چیز رو مثل فیلم جلوش دیده بود، اما یادم نمیاد خونشو با اثاث هاش دیده باشه، یا لباس قشنگشو یا ماشینشو  یا هر چیز دنیوی دیگه.

اون  تنها اون لحظه حقیقت رو دیده بود، چیزی که داریم ولی دوست داشتن های دنیا کمرنگشون میکنه. 

با خودم فکر میکردم چه خوب که هست تندرست و شاد و خوش بحالش که اینقدر زیبا به دنیا نگاه کرده حتی برای چند لحظه...

سفر نامه

سرزمین شگفتی ها 


هزار سال پیش آرزو کردم روزی با دوچرخه ام بروم دور دور ها زندگی کنم ساده، و سبزه هارا ببینم، بشنوم آوای مردم را، به شادی هایشان بنگرم، پا بزنم در میان سبز دنیا، من و دوچرخه ام برویم سفر، آرزو کردم اما برای رسیدن به آرزویم همه تلاشم را کردم.  چه بدی ها که ندیدم، چه بد ها که نشنیدم، تحقیرم کردند، با خاک یکسانم.

 اما همچون ققنوس برخاستم از آنچه آنرا خاکسترم مینامیدند

نفرین نکردم. بد نخواستم. برای رسیدن به آرزو هایشان هر چه توانستم انجام دادم و... روزی رسید که همراه شدم خداوند آرزویم را کف دستم گذاشت. بوسیدمش. رویایم آنقدر شیرین بود که تا ساعتها نمیتواستم باورش کنم. تو اینجاییییی باورررررر کن... میدانم مانند شما و یا آنچه شما ایدآل میدانید نیستم اما اینرا نیز میدانم که همه تلاشم را برای آرزوی زیبایم کردم. 


سپاس کمکم کردید دوستان سپاس هزاران


هیچ دردی نتوانست شیرینی رویایم را تلخ کند هیچ ناتوانیی نتوانست توان قدرتمند رویایم را کمرنگ کند، کبودی بر کبودی های پاهایم افزودم اما سرزمین شگفتی هایم پر از بال فرشتگان سپید بود.  صدای خشمشان را صدای پرندگان پوشانید. نگاه معنی دارشان را شادمانی درختان جنگل محو کرد. گوسفند کوچکم هیچ گلی را نخورد. غول چراغم را به باد تحقیر نسپردم. دستانم را هدیه مهر کردم  و به آنسوی دیوار نگریستم.

دنیا را یافتم با همه زیبایی هایش و یاد گرفتم او بهترین دوست نیست. این بهترین روز نیست. این بدترین آدم نیست و... و آموختم معلم میتواند بد باشد و تورا اینقدر به معلم ها بدبین کند که خوب را نبینی و یاد گرفتم به ظاهر آدمها اعتماد نکنم و یاد گرفتم هیچ کس را مسخره نکنم هیچ کس را.

فهمیدم دو جور کمک وجود دارد اینکه بخواهی به کسی کمک کنی یا بخواهی به خودت کمک کنی.

و فهمیدم میتوانی سفر کنی برای دل خودت. یا سفر کنی برای دل دیگران.  و یاد گرفتم که در لحظه زندگی کنم و همه چیز را فراموش کنم.

 دنیا چه زیبا بود چه شادمان بودم چه آرام.

 بدرود گفتم.

 باز رکاب زدیم شگفت زده شدم انگار از یک بند رها شده بودم. انگار پای در دنیای جدیدی گذاشتم.

  سفر آغاز شد.



دوست من

از کسانی که بخاطر اشتباهی که کردن از ترس یکی دیگه بتو میجسبن خیلی بترس
از کسانی که برای لباس قشنگت بهت احترام میگذارن دوری کن
از کسانی که منافع خودشون مهم تر از شرف توست دور شو
کسانی رو که فقط زمانی که بهت نیاز دارن به اسمت جون اضافه میکنن کنار بذار
در مقابل کسانی که بهت احترام میگــــذارن، توی سختی ها همراهت هستــــن، شرف تو شرف اوناست، از منافعشون برای حق تو چشم پوشی میکنـــــــن، و ... 

بسیار دوست بدار بسیــاااااااارررررر

این دوست ها کم نیستن من یه عالمشون رو دارم:)
سپاس

khoshhalam

برام مهم نیست جقدر بهم بدی میکنی .
برام مهمه بهت خوبی میکنم و افتخار میکنم .

خیلی خوشحالم خیلیییییییی 
من هنوز مهشیدم

همه

همه مرا موظف به دوست داشتنت میدانند

انگشتانم مشت می شود وقتی از تو متنفرم اما نمی توانم فریاد بکشم


آه چه قفس تنگی

تو عشق من هستی

تو عشق من هستی


جوسیون هم عشق من بود

"بوبوچان کوچول جان"



جون من، معنی جمله هارو بفهم

تو عشق من هستی یعنی: بسیار دوستت دارم

نه اینکه عاشقتم


آخه من اگه عاشق یکی باشم هیچوقت بهش نمیگم


برام مهم نیست

برام مهم نیست کسی رو که دوست دارم دوستم نداره

برام مهمـــه کســی رو که دوستــم نـداره دوست دارم



خدارو سپاس




فکر کنم دیگه وقتش رسیده



سفر

برای متفاوت بودن، خودت باش

زمانی که همه آدمها شبیه هم هستند.

هنگامیکه همه چهره همدیگر را تقلید میکنن.

زمانیکه حتی عادت های هم را تقلید میکنند تا جدا از جمع نباشند.


تو بیگانه ای

تنها


زیرا میخواهی خودت باشی


"دوستت دارم برای اینکه متفاوتی، نه اینکه متفاوت، برای اینکه شبیه آنها نیستی"