sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

اون زمانها گذشته

یکی دو هفته پیش  شش نفری برای دره پیمایی به ارتفاعات هزار مسجد رفتیم، بارون شدیدی که شب پیش اومده بود راه رو در قسمت هایی به شدت گلی کرده بود که حرکت با ماشین رو سخت میکرد ( چون باید مسیری با ماشین طی می شد تا با وسایل فنی به بالا برسیم و سپس به  دره رو برای فرود و پیمایش وارد بشیم)

در راه چندین بار توی گلها گیر کردیم اما با هم ماشین رو  با نشاط وقدرت و رانندگی خوب و سرزندگی اعضا گروه از گل و لای خارج کردیم و به بالا رسوندیم در میان راه در حالیکه تا بیست سانت داخل گل فرو رفته بودیم یک گروه کوهنوردی معروف به نام ..... ( اسمشونو باید بگم؟) چند متری ما بالا میرفتند و در حال رقصیدن هم بودن رو دیدیم 

همه فکر کردیم الان با فوج کمک کننده ها روبرو میشیم در حالیکه نه تنها کمک نکردند و رد شدن بلکه همچنان در حال رقصیدن هم بودند  برامون جالب بود ما سه تا خانوم داریم ماشین رو هل میدیم اما دریغ از یک پیشنهاد کمک

میخواستم بدونم این عزیزان دلبند چه کسانی هستند که برای آیندگان ازشون به عنوان الگو یاد کنیم 

بلند پرسیدم کدوم گروه هستین؟

یکی گفت "....." ( اسمشو باید بگم؟)

با تعجب گفتم سرپرستتون کیه؟ 

همون یکی با کمی احساس خطر گفت برای چی میپرسی؟

گفتم برای اینکه خودم .... یم حق دارم بدونم

گفت ........( اسمشوباید بگم؟)

خیلیییییییی خوب بود انتظار اینو نداشتم شاید هر اسمی غیر از این

گفتگویی بین شش نفرمون در گرفت شگفت زده شده بودیم

بالا که رسیدیم سرپرست مهربون و همیشه خنده رو  گروه به ما نزدیک شد و من مراتب اعتراض خودم رو به ایشون ابراز کردم 

پاسخ ایشان در کمال ناباوری من:

""""مهشییییید جان جوووونن دیگه!!! اون زمانا گذشته الان دیگه فرق کردن """"

گفتم مگه همون زمانا اول اخلاق یادمون ندادین بعد کوهنوردی؟ مگه عقب دارمون نکردین که با ناتوان ترین افراد باشیم تا صبر رو یاد بگیریم مگه کمک کردن رو یاد ندادین بهمون پس چرا اینا ؟

گفت دوره شما گذشت!!!!!




مهشید

تازگیها روزی ( با بزرگ نمایی) 450 بار نامم رو از دهن همه میشنوم 

مهشید بیا

مهشییییید؟

مهشید برو

مهشید بیار

مهشید ببر

مهشید تحمل کن

مهشید ...

اما وقتی خودم به کمک نیاز دارم و میخوام کسی رو صدا بزنم تنها یک نام یادم میاد

مهشید

99 ( ترفند تبلیغاتی نود و نه)

ما کارمون گول خوردنه

و خیلی خوشحال هم گول میخوریم

مردم و فروشنده ها هم از این خطای دیداری و شنیداری ما  در قالب یک ترفند تبلیغاتی ) استفاده میکنن،  حسابی گولمون میزنن

چی؟

به یک گفتگو توجه کنید:

مهشید( با خوشحالی در حالیکه آستین مصطفا رو گرفته و تکون میده): مصطفاااااا اینو برام بخرررررررر فقط 39900 تومنه 

مصطفا (بدون لبخند):یعنی چهل تومن 

مهشید ( با قیافه شگفت زده و در حال پافشاری): نههههههه چهل تومن که نیست خیلی ارزون تره 

مصطفا ( با یک ابرو بالا): یعنی 100 تا یک تومنی...

.........................

بدون شرح


استفاده ابزاری

بعله عزیزانم .....

گاهی وقتا میدونی دارن ازت استفاده ابزاری می کنن و زمانی که کارشون تموم بشه دورت میندازن،

 دلت میشکنه .

 اما دوست داری بمونی  چون باید کاری رو که دلت دوسش داره به انجام برسونی.

ای مخاطب خاص:  آدمها نادون نیستن، گاهی وقتا با کمال میل عقلشون رو خاموش می کنن 

تو به خودت نگیر

لطفا


برای خیلی از ماها متاسفم

یه شب بیرون بودیم یکی از مشتری های مصطفا میخواست مانده بدهی شو بده زنگ زد و از آقا جان پرسید کجایید تا بیارم ما هم همون موقع نزدیک ساختمون تک بودیم آقاهه اومد اونجا و شروع به صحبت کردن مصطفا گفت مزاحمتون نشم کار دارید اون با دلخوری گفت:

خانومم خونه مهمونی زنونه داره من اومدم بیرون دارم برای خودم دور میزنم حوصلم هم سر رفته تا اونا برن من برم خونه

بشدت خشمگین شدم و با عصبانیت به مصطفا  گفتم یعنی خانوم های دوست و آشنا اینقدر مهم هستن که باید بخاطرشون همسرشو از خونه بیرون کنه؟ که توی سرما تو خیابون دور بزنه؟   چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟!!!!!!!!

اصلا این مهمونی های زنونه چی هستن؟ چرا باید مهمونی هاتون طوری باشه که نباید همسراتون باشن؟

خدا نکنه جایی که همسرم نباشه پا بذارم خدا نکنه بخاطر غریبه ها همسرم رو از خونه بیرون کنم .

خدا برای خودخواهی هامون مارو ببخشه   آمین