sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

sarzamine mehr

اینجا همون سرزمین همیشگی ست، همون سرزمین مهربانی، سرزمین عشق ( ادامه وبلاگ سرزمین مهر در بلاگ اسپات)

محک بزن

اگه دیدی یه برنامه رو کنسل کردی بلافاصله یه نفرو جات جایگزین کردن بدون که تو دوست نیستی منبع درآمدی

بعدا گله نکنی که چنین و... چنان

من گفتم 

یادت باشه

اوه چقدر کار مهم دارم ...

ما از اینکه دوستامون بهمون بدی می کنن ناراحت نیستیم 

ما از این ناراحتیم که چرا وقتمونو پای کسایی که بد بودن تلف کردیم

ما که نمیدونستیم اونا بدن چون خودشونو خوب نشون می دادن

پس چون نمیدونستیم مهم نیست 

بریم به زندگیمون برسیم 

حواسمون هست؟

مصطفا مدتها بوددنبال مغزی ها دستگیره در می گشت

چند روز پیش ها داشتم خونه رو مرتب می کردم  یهو خوردم به یکی از جعبه ها همش ریخت روی زمین گفتم خووووب اینم ریخت رفتم که جمع و جورش کنم دیدم مغزی های دستگیره توشه 

یه لحظه دنیا جلوم متوقف شد

جعبه افتاد تا من اونارو پیدا کنم

تازگی ها خیلی از جعبه های زندگیم افتاده

چه چیزایی رو باید پیدا می کردم که حواسم نبوده؟

؟


بیاد پدر

چندین سال پیش 

برای اولین بار خواستم با گروه به برنامه دوچرخه سواری برم  

بابا دوچرخمو پشت ماشین گذاشت و به قرار میدون پارک رفتیم، وقتی دوچرخه ساده آهنی منو که پولهامو جمع کرده بودم خریده بودم زمین گذاشت به مربی گفت دوچرخش خوبه؟

مربی هم یه نگاهی کرد و دوچرخه رو ورانداز کرد و گفت: آره خوبه مشکلی نیست ( در حالی که اصلا خوب نبود )

و من با گروه راه افتادم 

توی راه پنچر کردم، رکاب پشت پام خورد، با دوچرخه 24 پشت دوچرخه های 26 رکاب زدم و بشدت خسته شدم، تیوپم ترکیدو... یه عالمه مشکل . اما همه گروه مهربانانه منو همراهی کردن و هیچ کس اعتراضی نکردزمانی که برنامه تموم شد از سه راه همه خداحافظی کردن و مربی به من گفت شمارو تا خونه میرسونم اما من تصمیمو گرفته بودم گفتم نه 

گفت پدرتون شمارو به من سپرده 

گفتم یا امروز یا هیچ وقت

با نگرانی گفت پس بذار یادت بدم چه جوری بری

و آنچه لازم بود به این بچه گفت

منم راه افتادم و حدود 7 کیلومتر رو برای اولین بار در گرما و به تنهایی برای رسیدن به خونه طی کردم و وقتی به خونه رسیدم تمام  پشت پاهام کبود بود و صورتم از گرما سوخته بود وارد خونه که شدم پدر (مثل همیشه مقتدر) روی صندلی نشته بود گفتم سلام گفت سلام با کی اومدی؟ گفتم خودم همه راه رو اومدم 

لبخندی گوشه لبش نشست انگار با خودش گفت خوبه ... دخترم دیگه از پس خودش بر میاد 

اون لبخند شد پشتوانه شجاعت هام 

سپاس مربی برای اینکه بهم فرصت دادی قابلیت هامو نشون بدم 

و سپاس بابا برای اینکه گذاشتی سختی بکشم تا قوی بشم

شب سمور بگذرد لب تنور بگذرد

گاهی وقتا زندگی میخوره به بحران

همه تلاش میکنن مشکلاتو حل کنن

گاهی وقتا یکی این وسط کم میاره

بحران دو برابر میشه 


تند فلفلی ( فلفل قرمز) "خواندن کتاب بی شعوری اثر خاویر کرمنت پیشنهاد می شود"

سنگ نورد نماهای عزیز

اگر در حال صعود هستید که خدا قوت باعث افتخار ما هستید 

اگر پای دیواره نشسته اید به این نکات توجه کنید:

1- به شما ربطی ندارد چه کسی از چه کسی جدا شد

2- به شما ربطی ندارد چه کسی را با چه کسی دیدند

3- به شما مربوط نیست که فلان استاد با زنش دعوایش شده

4- شما چکار دارید که فلان استاد با شوهرش بزن بزن کرده

5- به شما ربط ندارد در فلان باشگاه فلان اتفاق افتاده

6- به شما مربوط نیست که چه کسی خوب است چه کسی بد

7- و... ( یعنی هر چی که مربوط به مسائل خصوصیه مردمه به شما مربوط نیست)

در ازای آن اگر صعود نمی کنید 

1- غذا بخورید تا چاق شوید نتوانید صعود کنید یکی مثل شما از پای دیواره کم

2- بروید اینور و آنور عکس بگیرید از بیکاری و فضولی زندگی مردم را به کثافت نکشید

3- بخوابید که خواب شما عبادت است چون یک دهان یاوه گو بسته میشود و خدا خوشنود خواهد شد

4-زنگ بزنید به دوست دختر یا دوست پسرتان ( اگر دارید) تا به خود مشغول شوید و به کار دیگران کار نداشته باشید

5- برا ی جمع کردن سنگ به اطراف بروید شاید بیاد بیاورید که گناهان خودتان مانند اینهمه سنگ است و گناهان دیگران را بازگو نکنید

6-و...

7- در مقابل دیگران سر خود را به سنگ بکوبید تا خون جاری شود تا بیاد مجازاتی که قرار است روز قیامت برای غیبت و تهمت و افشای راز  دیگران  بشوید بیافتید و شاید سکوت کنید که خداوند از دهان بسته شما خوشنود خواهد شد


راهبی گناهی مرتکب شد 

راهبان دیگر گرد آمدند تا اورا نقد کنند  یکی از راهبان در حالی به معبد آمد که سطلی سوراخ و پر از شن را پشت سر خود می کشید راهبان دیگر به او اعتراض کردند که این چیست و چه میکنی 

راهب گفت در حالی می آیم دیگری را سرزنش کنم که گناهان خودم مانند این شن ها پشت سرم باقی می ماند...

یکی باید به خودم بگه

گاهی وقتا آدمها با استفاده از دیگران به اهدافشون میرسن 

گاهی وقتا این اهداف والا و ارزشمند هستن مثل استفاده یک شاگرد از آموزگار یا استفاده یک کارگر از استاد کار برای رسیدن به جاهای بالاتر

اما بعضی از آدمها هستن که با استفاده از سادگی و گاهی نادانی افراد به اهداف نامردیشون میرسن

سالها گذشته اما من هنوز نمیتونم فراموش کنم چند نفری رو که با استفاده از سادگی من به اهدافشون رسیدن

یکی به پول، یکی به شوهر، یکی به موقعیت...

این کینه نیست  ( خلاف تفکر خیلی ها که میگن طرف کینه شتری داره بدون اینکه واقعیت قضیه رو درک کنن)

حتما خیلی وقتا با دست زدین به پیشونیتون با خودتون گفتین آخه چرا اینقدر خنگ بودی؟

این دقیقا همینه:

پشیمونی 

پشیمونی از اینکه چرا نفهمیدم و بازیچه شدم چرا نفهمیدم و اشتباه کردم و عمرم رو تلف این آدمها کردم

بهتره عوض اینکه پشیمون باشین یه کار خوب کنین

خودتونو ببخشین چون هر کسی اشتباه میکنه و این اشتباه ها میشه تجربه های زندگیش

منم باید خودمو برای خنگی هام ببخشم هه هه


با افتخار ... من از دسته نخست نیستم

آدمها بر دو دسته اند 

نخست: آدمهایی که تنها مصرف میکنن!!

دو: آدمهایی که آفرینش میکنند تا مصرف کنن

مثلا یکی یک ظرف میوه گرون قیمت میخره و شاید دو بار هم ازش استفاده نکنه ، اما اون یکی از چیز هایی که بدرد دیگران نمیخوره یه ظرف میوه درست می کنه و ازش استفاده می کنه //// هر دو این آدمها از کاری که میکنن لذت میبرن اما...

اما کدوم یکی ویژه و منحصر بفرده؟

لطفا تو دلت به خودت راستشو بگو

"""تازگی ها دیدم یه نفری یه کابینت دست دو و قدیمی رو با رنگ و بازسازی تبدیل به یک اثر هنری کرده بود """


عاشششقششششممممممم

گاهی وقتا

یه گلدون دارم که مدت زیادی دیگه برگ نداد، آب دادم دون دادم ... انگار نه انگار.... مثل این بود که خوابش برده باشه یا افسرده باشه یا نا امید شده باشه ...خودش دنیاشو متوقف کرده بود .... 

یه روزی تصمیمم رو گرفتم و با قیچی اضافه ساقشو قطع کردم و با خودم گفتم یا ریشه میده یا میمیره .. وگذاشتمش توی آب

آقااااااااااااااااا این یکی ریشه داده اون یکی داره برگ باز میکنه هورااااااا


گاهی وقتا باید قطع کنیم نا امیدی رو 

یه بسم لله میخواد

خیلی خوشحالم

یه نفری به من گفت 

تو چرا با مد پیش نمی ری؟

گفتم: برای اینکه این مد رو من برای شما ها طراحی میکنم

من خیلی خوشحالم

که شبیه هیچ کس نیستم

با عرض پوزش برای لحن تند و فلفلی

این رسما از کجا اومد؟  عربها؟ 

رسم آرایش زیاد ( اینو که می دونم عربیه)

رسم دیدن جهیزیه عروس، رسم بازدید از سیسمونی، رسم دیدن لباس زیر زن مردم (ببخشید بی ادب شدم)، یا بازدید از توالت و فرچه توالت شور

اینا که نبود کی رسم شد؟

همین خانومها یی که اینارو میچینن و اونهایی که میان نگاه میکنن دارن بچه بزرگ میکنن؟  خدا رحم کنه به نسل آینده، هیچی نداره غیر یه دل پر از خود نمایی و حسادت و ذهن بیمار

(بازم ببخشید در پی فخر فروشی یکی از دوستان با جهیزیه دخترش در حالیکه انگار دارم به یه مگس له شده نگاه میکنم بهش نگاه میکردم و بعد تصمیم گرفتم اینو بنویسم)


پول؟....... چه کارا که نمیکنه

قبلنا سرپرست باشگاه نه میگذاشت توی مینی بوس آواز بخونیم نه میگذاشت شلوغ کنیم و ما مجبور بودیم به آواز های خسته کننده خودش گوش کنیم با صدایی که تنها خودش معتقد بود خوبه

خوب قبلنا باشگاه خیلی شیک بود و قانون و نظم داشت

جدیدا سرپرست نه تنها میگذاره توی ماشین برقصن که حتی خودشم موقع اینکارا هر جا همراهی میکنه و میخنده

چی شد؟؟؟؟

باشگاه از قانون و نظم در اومد؟

سرپرست اخلاقش خوب شد؟

پول؟

و غیره؟؟؟



حتی قوانین طبیعت رو میشه شکست

همستر ها قلمرو طلب هستن و هر کدوم به تنهایی زندگی میکنن

دو تا همستر داشتم پاپیون و گل سر از کوچولویی پیش من بودن هیچ وقت هم بچه دار نشدن

یه روزی مریض شدن یه مریضی پوستی دکتر گفت از هم جداشون کن تا دوا اثر کنه 

خونشون دو طبقه بود راه پله رو بستم تا پاپیون نیاد پایین 

اما پاپیون اعتصاب غذا کرد چند روز غذا نخورد اینقدر کف طبقه بالارو جوید تا افتاد پایین پیش گل سر

وقتی به دکتر گفتم با شگفتی و یه جور تحسین توی صورتش گفت 

جالبه  خوب اینا با بقیه فرق دارن


از خداوند نترس

اگر از کسی بترسی نمیتونی دوستش داشته باشی

دوستش داشته باش که به راستی دوست داشتنیه

اونوقته که خود به خود دوست داری هی لبخندشو ببینی" وقتی کارای خوب میکنی"

خواستن توانستن است

باور کن هست

چند وقته براستی اینو درک کردم 

ما تنها تصمیمشو گرفتیم باران مهر دوست باریدن گرفت

تو بخواه .